خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

۳۱ شهریور بهترین تاریخ تقویم

فردا نیستم پس پست فردا رو امروز میزارم: 

ی بار دیگه 31 شهریور از راه رسید که برای من با ارزش ترین تاریخ تو زندگیمه.

عزیزم وارد هفتمین سال زندگی مشترکمون شدیم و چه زود گذشت.

خوشبختی من:

خوشبختی من همسریه که با تمام وجود برای زندگیمون تلاش میکنه

خوشبختیه من وجود همسریه که مهربونی رو از گوشه قلبش به زبونش آورده

خوشبختیه من همسریه که اولویت زندگیش زندگیه مشترکشه

خوشبختیه من همسریه که همراه و مشوق منه

خوشبختیه من همسریه که حواسش به کیف پول همسرشه که یک وقت پول کم نداشته باشه

خوشبختیه من همسریه که کمک کردن تو کار خونه از گوشه ذهنش میگذره

خوشبختیه من همسریه که به خواسته دلم توجه میکنه

خوشبختیه من همسریه که چشمایی داره که تا عمق چشماش خوبی و پاکی و نجابته

خوشبختیه من وجود همسرم و سلامتیشه 

و در آخر خوشبختیه من داشتن همسریه که یه دونست و نه بیشتر. 

خدایا این امانت ارزشمند زندگی من دست خودت امانت

روزهای سختی+بعدا نوشت

این چند روز روزهای سختی بود.البته سختی زیادش مال همسرم بود

داشتن شبکه شرکت رو انتقال میدادن و کارای دیگه که من از نظر فنی نمی دونم چیه ولی اونقدر هجم کار زیاد بود که این شبا یا نیومد خونه یا ساعت 6 صبح اومد .2 شب باهاش رفتم ولی ساعت 3 دیگه چشمام دو دو میزد و منو آورد خونه و دوباره برگشت.

یعنی الهی بمیرم برای اون چشمات که خواب توش موج میزد و کلی خسته بودی ولی نمیشد کاریش کرد.

بهش گفتم این دستمزد چند روزت باید بخشیش پول بلیط هواپیما مون باشه که جونمون بهش بستگی داره چون واقعا خیلی براش اذیت شد.بمیرم برات دستمزدت باید خیلی بیشتر از اینا باشه ولی ایجا ایرانه دیگه!!

امیدوارم دیگه تموم شده باشه چون نه دیگه اون جون داره و نه من تحمل هر شب تنها بودن.این شب شام هم نخوردم.اصلا تنهایی چیزی از گلوم پایین نمیرفت.خودمو با میوه و چایی گول زدم.

دیروز اولین جلسه زبانم برای آیلتس بود.معلمم آقایی هست که فوق لیسانس عمران داره و امریکا درس خونده و زندگی کرده ولی الان ایرانه.

خیلی آدم خوبی بود و خیلی هم خوب درس داد.

فقط سر موضوعی عذاب وجدان گرفتم بد!!

این بنده خدا گفت فقط روزهای زوج وقت داره.روزهای زوج همسر بنده تا ساعت 9 کلاس داره و نیست.هر کاری کردیم وقت خالی پیدا نشد که نشد.منم الکی زنگ زدم گفتم ببخشید شرکت برای ما تا ساعت 8 کلاس ضمن خدمت گذاشته و من 8.30 خونه ام.گفتم تو این فاصله همسرم هم میرسه.این بنده خدا که از ... میاد و تهران نیست.ساعت 5 آخرین کلاسش تموم شده بود و تا 8.30 علاف بود تو خیابون.

تازه همسر گرامی هم کارش طول کشید و دیرتر رسید.فقط من موندم و یک عذاب وجدان برای این بنده خدا.

سنش هم کم نیست حدود 50 سالشه.حالا دیدم من هر کاری کنم همسرم نمیرسه پس چرا این بنده خدا رو معطل کنم.گفتم برنامه رو تغییر میدم شما هون 6 تشریف بیارید.

البته یک کمش همسرم بود و با هم صحبت هم کردن ولی خوب در ادامه پروژه این شبا عذرخواهی کرد رفت.( صحبتها تاا انگلیسی و یک کلمه فارسی ه رد و بدل نمی شود حتی با هسرم)

امروزم وقت ام ار آی دارم برای خودم.مدتیه دست و پام خیلی زیاد خواب میره مخصوصا تو خواب.ترس از ام اس اومده سراغ خودمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم. 

 

: رفتم جواب ام آر آی رو گرفتم.نرمال بود خدا رو شکر.باید آزمایش خون هم بدم شاید چربیم بالاست یا کم خونم که دست و پام خواب میره

سهم من

یک کاسه آش و یک کاسه حلیم.نم نم بارون توی چهار راه ولیعصر.

بعدم پیاده به سمت یک سینمای خلوتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.

اینجا بدون من

فیلم قشنگی بود.

ساعت 10 پیاده به سمت ماشین و باد خنککککککککککککککک و گم شدن توی فضا.

بعدم هوس من که ساندویچ هایدا بود!!

و بعد ترش توی خونه و مواجه شدن با یک سینک خالی از ظرف که همسرم ظهر که برگشته بود خونه همه رو شسته بود.

اینا سهم من از توجه همسرم به همسرش بود.

عاشقتم هوارتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.

( تو این مدت سینما زیاد رفتیم.ورود آقایان ممنوع، آقا یوسف،اینجا بدون من. و از همه بهتر...... 2 تای آخری بود)

از سکانس اول که دندون پزشکی بود فاکتور گرفتم که اصلا خاطره انگیز نمی باشد. تازه کیف آدم رو هم سبک میکند بد فرم..