خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

تعطیلات من و قوقول

تعطیلات من و قوقول

روز چهارشنبه که عید بود نهار خونه مامان اینا و شام خونه قوقول اینا بودیم.البته شبش اصلا خوب نخوابیده بودم چون می ترسیدم برای نماز عید خواب بمونم

( حالا بگو تو خیلی روزه گرفتی که میترسی خواب بمونی) ولی واقعا یک حسی میگفت حتما بخونم خلاصه از ساعت 7 بیدار بودم و قوقول هم صدا کردم حالا ساعت  هفت و نیمه میخواد حموم هم بره میگم پاشو میگه زوده نیم ساعت دیگه میگم آقای آیت الله خودمون که حفظ نیستیم باید با تلویزیون بخونیم اونم 8 شروع میشه

شما 8 می خوای بلند شی خلاصه پاشده حاضر شده میگه بیا صبحانه هم بخوریم دارم می میرم

فکر کنید یک پام تو آشپز خونه یک پام جلو تلویزیون و آماده دویدن که هر لحظه ......... افتخار بده نماز رو شروع کنه

خلاصه ساعت 1 رفتیم قنادی و شیرینی خریدیم و نهار رفتیم خونه مامان اینا که جاتون خالی نهار ماهی و باقالی قاتوق داشتیم

این قوقول با اینه ترکن ولی شب و روز بهش باقالی قاتوق بده آی حال میکنه تازه ماهی شور هم باید باشه

( این از ما شمالی تره)

خلاصه عصر هم رفتیم خونه قوقول اینا که البته آخر وقت یک ضد حال هم خوردم چون فهمیدم مامان قوقول

کادوی روز تولدش رو که با اون بساط خریده بودیم  

برده عوض کرده ( خرم اگر این بار کادو بخرم پول میدم فقط)

خلاصه اومدیم و شب بعدش هم خودمون مهمون داشتیم که به پیشنهاد قوقول کباب بناب سفارش دادیم ( البته من می خواستم باقالی پلو با گوشت درست کنم که قوقول گفت نه بابا چرا خودت رو عذاب میدی ؟ خوب منم گفتم شاه می بخشه شاغلی نبخشه؟؟ گفتم باشه عزیزممممممممممممم)

روز جمعه هم صبح با قوقول رفتیم بوستان من کرم و لوازم آرایش خریدم و عصر هم  فوتبال دیدیم

تازه ساعت 8 دارم فکر میکنم نهار فردا و شام چی که زودی پریدم عدس پختم و برنج گذاشتم و عدس پلو کردم .گوشت و مایع هم داشتم فقط گرم کردم و با کشمش و پیاز داغ ساعت 9 شام حاضر بود

( اونقدر خودم رو تشویق کردم و آفرین گفتم به سرعت عملم که نگو)

طبق معمول ساعت 1 هم  MBC ACTION  که خدا لعنتش کنه فیلم شروع کرد و باعث شد من بازو صبح دیر بیام

( پریشب هم ساعت 2 بیخوابی زد به سرم که رفتم دیدم بهبه فیلم ترسناک داره و هی دیدم هی لرزیدم هی به خودم فحش دادم و هی قوقولو دعوا کردم که چرا خوابه و چرا صدا در میاره تو خواب و من قبض روح میشم

مرضه دیگه کاریش نمیشه کرد)

(البته فقط به خاطر فیلم دیر نیومدم ، یک پشه ..... سگ دماری ازمون درآورد که نگو همش شیرجه میزد بره تو گوشمون آی عین زبل خان هر نیم ساعت تو اتاق دنبالش بودم آخر هم نفهمیدم کدوم گوری رفت اه اه اها)