خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

تصمصم کبری

دیروز به شمارهای که از اون شرکت داده بودن زنگ زدم.یک آقایی جواب داد و گفت خانم .... نمی تونن الان با تلفن صحبت کنن و وقتی خودم رو معرفی کردم گفت خوب امروز بیاین که گفتم من تا 5 سر کارم اون اقا هم منتقل کرد ( حالا خوبه نمی تونست صحبت نه ولی من صداش رو می شنیدم) و گفتن تا 6 میونن. خرد تو ذوقم ولی گفتم خوب بابا طرف مدیر عامله نباید هر تلفنی رو جواب بده.

قوقول ساعت 4.30 اومد دنبالم تا بریم چون هم طرح بود و هم ترافی گفتیم خیلی دیر نرسیم.

ساعت 5.15 رسیدیم و دیدم از تابلو خبری نیست .قرر شد قوقول همون ورا پارک کنه و منتظر باشه.رفتم تو یک دفتر ار تقریب70 متر که اتاق نداشت و لش حالت سالن بود.انتهای اون 2تا مرد جوون بودن و یک خانم جون هم منشی بود.خود خانم مدیر عمل هم سمت عکس اونا ابتدای سالن نشسته بود.

اول به اون منشی گفت ه فرم درخواست بیاره !!! می خواستم بگم بابا جان تو اصلا با من صحبت نکردی فرم درخواست چیه بعدم

تو اظهار تمایل کردی منو ببینی حالا فکر کردی دنبال کارم.خیلی حرصم گرفت ولی فرم رو پر کردم و قسمت تمایل به هماری به صورت پاره وقت رو تیک زدم.

خلاصه ی فرم عریض و طویل پر کردم بعد میگه البته ما ارمون برگزاری نمایشگاه و سمیناره و.... مثل اینه شما شرایط کاریتون خوبه و خیلی بهتر از اینجاست و به دنبال کار نبودین!! ما حقوق ثابتمون مه و با پورسانت به 2 تومن هم میرسه و........................ بعد از کلی توضیح فهمیدم ه این احتیاج به یک بازاریاب داره ه زبان انگلیسی بدونه که بتونه توی برگزاری نمایشگاه هم غرفه خارجی بگیره و هم شرکت ننده خرجی جذب کنه!!

گفتم نه خانم مثل اینکه سوء تفاهم شده. من موقعیت شغلی خیلی خوبی دارم و توی یک شرکت معتبر کار میکنم ( که گفت بله بله شرکت شما رو می شناسم. بعدم برگشته میگه پایه حقوقتون اینقدره یا با پورسانته !! دیدم نه بابا این خیلی پرته)

کارم رو هم ترک نمی کنم و فقط حاضر بودم به صورت پاره وقت یا قراردادی پروژه انجام ( کار دکوراسیون و ....) بدم  اونم چون حقوقو دریافتیم مطابق خواسته من نیست.که مثل اینکه اصلا فیلد کاری شما چیز دیگست و دوست ما اشتباه متوجه شده بود.

گفت بله مسلما شما کارتون رو به خاطر این کار ترک نمی کنید که گفت مسلما و موفق باشید. کل این روند شاید یک ربع یا 20 دقیقه طول کشید.اومدم بیرون دیدم قوقول نیست زنگ زدم میگه مگه تموم شد.چه زود.

گفتم آره قربونت بیا بریم که فعل دو دستی همین کار رو بچسبم و دنبال این هستم که کار انجام بدم و خودم نمایشگاه بزارم.

( طراحی لباس و پارچه و نقاشی روی لباس و کوسن و رومیزی و .... )

کلی تو ترافیک بودیم تا برگردیم.اول رفتیم یک کم میگو و جوجه باب و ... خریدیم و رفتیم خونه.

ول چیپس و ماست موسیر خوردیم و ی سی دی فرار از زندان و دیدیم و بعد پا شدم به پخت جوجه کبابها و از شانس همسایمون تو راه پله ما رو دید و گفت صبح باغمون بودم و الان اومدم و یک دسته پیازچه داد بهما.حالا منم روم نمیشه بگم ببخشید من استفاده ندارم.اونا رو هم باید پا میردم و می شستم.شام رو آماده کردم و دوباره به عشق سریال فرار از زندان بساط شام رو جلوی تلویزیون گذاشتم .

خلاصه که موضوع کار جدید منتفی شد ولی واقعا می خوام با مدیر عاملمون صحبت کنم برای حقوقم. این انصاف نیست. خدا رو شکر کار دارم ی حقوقی دارم ولی این دلیل نمیشه در حقم اجحاف بشه.

نظرات 9 + ارسال نظر
نهال دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

موفق باشی

ممنون

arta دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://arta82.blogfa.com

اشکال نداره عزیزم دیدی استرس نداشت ... ولی با رئیست صحبت کن برای حقوقت ..... ایشالا موفق باشی

امیدوارم
ممنون

شیرین دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ http://shirin-banoo.blogfa.com

معمولاً تو کارایی که دوستان و آشنایان به آدم پیشنهاد می دن از این سوء تفاهما پیش میاد. سر همین موضوع من قید هر کاری که از طرف کسی بهم پیشنهاد بشه که هیج اطلاع دقیقی از رشته ام و تخصصم نداره رو زدم.
برات آرزوی موفقیت می کنم

نمی دونم چرا اینقدر چپ و چوله متوجه شده بود

کتایون دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:50 ب.ظ http://www.yare-man.blogfa.com

سلام خوبین؟
خسته نباشین
والا نمی دونم چی بگم از دست بعضی از آدما . اما همه مدیران خانوم اینجوری نیستن. بعضی از آقایون رو هم میبینی که اونقدر سختگیر هستن که حد نداره .
ولی امیدوارم هر کجا که هستین همیشه لباتون پر از خنده و شادی باشه
منم آپ کردم

ممنون
آره ولی سختگیری با عقدای بازی و کمبود داشتن فرق میکنه

آرام سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ق.ظ http://wet-dreams.blogfa.com

خب خداروشکر لااقل استرست رفع شد ایشالا حقوقت هم بیشتر بشه

ممنون و امیدوارممممممممممممم

روناک سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ

امیدوارم به حقت برسی
خوب شد متوجه شدی کاره چی بوده

مرسی عزیزم
منم امیدوارم

سحربانو چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

ایشالا که همینجا که هستی‌ حقوقت رو میبرن بالا:)

امیدوارم
هر چند که بخاری از اینا بلند نمیشه

بیتا یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ق.ظ http://paltoghermezi.blogfa.com

سلام
برای مطلب من کامنت گذاشته بودی
در مورد ورشکستی پدرم نوشته بودی
این وبلاگ جدیدمه
دوست داشتی بهش سر بزن
خوشحالم میکنی

فاطمه جمعه 26 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام بهترینم خوبی عزیزترینم سلامتی؟خسته نباشی گلم
عزیزم نوشته هات مثل همیشه عالی وزیباست
دستای گلت همیشه سلامت مهربونم
خداقوت نازنینم
عشقم نماز روزه ات قبول وعید سعید فطر هم مبارک
خیلی دوستت دارم نفسم
میبوسمت عزیزدلم
بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد