خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

آغاز سال ۱۳۸۹

اول از همه سال نو مبارک.امیدوارم که امسال واقعا سال خوبی باشه.هم از نظر کاری هم از نظر مالی هم از نظر سلامتی و ....

روز 27 که قرار بود بنده کارگر داشته باشم ایشون ساعت 9 شب روز 26 زنگ زدن و با هزار عذرخواهی برنامه رو کنسل کردن!!

منم که خیالم راحت بود که خوب یکی میاد و جز تمیز کردن داخل کابینتها و کمد لباسسها کار دیگه ای نکرده بودم کلی ضد حال خوردم. اول زنگ زدم به مستخدم ادارمون که اون رو معرفی کرده بود البته پارسال هم اومده بود و کارش عالی بود هرچند که برای یک خونه 75 متری که یک صبح تا شب اومد 50 هزار تومن گرفته بود.

خلاصه کلی سر اون غر زدم که برای چی زودتر نگفته و .....

بعدم زنگ زدم به قوقول و کلی نالیدم و اونم گفت حالا ناراحت نشو با هم 3 روز وقت داریم انجام میدیم.

رفتیم بیرون و خرید کردیم و تا ساعت 12 خرید من طول کشید تا بالاخره پروسه خرید من اتمام یافت و اومدیم ولی قوقول سرما خورده بود و لرز داشت.فردا صبحش افتادیم به جون خونه و تمام دیوارها رو کف و سرویسها و اشپزخونه و پرده ها رو در مدت 3 روز تمیز کردیم که واقعا پدری ازمون درآورد من که تا یک ساعت قبل سال تحویل در حال سابیدن بودم.در هر حال خونه تکونی امسال ما با صرفه جویی 50 تومنی و کوفتگی خودمون انجام شد که بمیرم قوقول حالش بدتر هم شد. 

لوسترها خیلی قشنگ شدن وروی دیوار هم یک طرحی پیاده کردیم که به نظر خودمون اونم جالب شد که حتما عکسشون رو میذارم.

زمان سال تحویل هم دست تو دست هم و کنار سفره هفت سینمون نشستیم و دعا کردیم . از خدا اول از همه سلامتی و بعد سامون گرفتن کار همسر خوبم رو خواستم تا از این تشویش ذهنی زودتر بیرون بیاد.

عیدی قوقول یک جفت کفش و یک بطری..... بود از طرف من و عیدی من هم یک جفت کفش و یک بلوز بود از طرف همسرم.

مامان و بابا یک پیرهن به قوقول ( پیرهنی که داشت و بنده تو ماشین انداختم با لباس دیگه رنگ گرفت.کلی هم پولش رو داده بودیم و مامان مثل همونو دوباره براش گرفت )و خواهری یک ادکلن وبه من هم یک پیرهن از طرف مامان و باباو یک ست گوشواره و گردنبند هم از طرف خواهری عیدی داده شد.

مامان و بابای قوقول هم  30 تومن به من و ۳۰ تومن هم به قوقول عیدی دادن.

روز 2 فروردین هم رفتیم سمت رامسر ویلای خالم.البته مامان و خواهر قوقول هم همراهمون بودن.تا 5 بودیم که خداروشکر با ایکنه هوا سرد بود ولی بارون نبود و خوش گذشت. 

تو راه رفتن یک سر هم موزه گیلان که اول جاده فومنه رفتیم که خیلی زیبا بود و از بازارش هم ۲ تا کوسن خریدم که خیلی قشنگ بود.چند تا هم حلوای سنتی و .. خریدیم.خیلی جای جالبی بود.  

۳ روز اونجا بود که خیلی خوب بود

موقع برگشت هم که توی ترافیک وحشتناکی بود که ما 5 عصر که راه افتادیم 3 صبح رسیدیم. بعد از تونل کندوان که برف شدید بود نگه داشتیم و آش خوردیم .دیگه اون آخریا احتیاج مبرم به چوب کبریت برای باز نگه داشتن چشمام داشت .چون قوقول رانندگی میکنه منم نمی خوابم که اونم خوابش بگیره خوب گناه داره من بخوابم ولی اون نتونه.

مابقی روزها هم به عید دیدنی و این حرفا گذشت.

سیزده بدر هم مامان ما و خونواده قوقول رو دعوت کرده بود که نهار باقالی پلو با ماهیچه و جوجه کباب درست کرده بود.عصری همگی رفتیم بیرون قدم زدیم و برگشتیم و تو حیاط میز و صندلی گذاشتیم برای خوردن کاهو و سکنجبین و هندوانه و...

کلی عکس انداختیم  ( قوقول هم کلی غر زد چون اصلا از عکس گرفتن خوشش نمیاد و میگه بجای اینکه از اون لحظه استفاده کنید همش عکس میندازید و اون لحظه های خوب رو بعدا تو عکس میبینید و اون لحظه لذت نمیبرید ولی خوب همه یک جور فکر نمی کنن) و حکم هم بازی کردیم و ساعت 8 هم برگشتیم و شام هم جوونا مهمون مامان قوقول برای شام رفتیم فست فود.

ساعت 10 رسیدیم خونه. این روزهای آخر هم دیدن سریال فرار از زندان رو شروع کردیم که تا ساعت 4 صبح هرشب بیدار بودیم ولی فکر کنم خیلی طول بکشه تا تموم بشه ولی خیلی جالبه.

صبح هم که بنده با جان کردن از خواب پا شدم.

خدا رو شکر سال خوبی رو شروع کردیم و امیدوارم که تا آخرش هم خوب باشه.

امیدوارم همه به آرزوها و اهدافشون برسن و در وهله اول هم سلامت و خوشبخت باشند.

نظرات 10 + ارسال نظر
شیرین یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ http://shirin-banoo.blogfa.com

یه بطری چی ؟ هان؟ ;)
خوشحالم که بهت خوش گذشته، امیدوارم سال جدید برات تا آخرش پر از شادی و موفقیت باشه.

فکر کن یک بطری آب معدنی
مرسی عزیزم امیدوارم تو هم سال خیلی خوبی داشته باشی

آرام یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://wet-dreams.blogfa.com

خداروشکر خانومی ایشالا تاآخرش واست خوب باشه...مسافرت و خرید و دور هم بودن.....

مرسی عزیزم تو هم همینطور

کتایون یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.yare-man.blogfa.com

سلام عیدتون مبارک
می بینم که کلی کیف کردین و سال خوبی رو آغاز کردین
من سریال فرار از زندان رو دیدم خیلی قشنگه فقط آخرش رو خیلی بد تموم می کنند
فکر کنم 2 ماهی وقت می بره تا تموم بشه
به من هم سربزنین خوشحال می شم

ممنون
آره خیلی جذبه تا اینجا آخرش رو که ندیدم

روناک یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ب.ظ http://mrsassari.blogfa.com/

سلام عزیزم امیدوارم سال خوبی رو در پیش داشته باشی منم بازی حکم رو خیلی دوست دارم سریال فرار از زندان هم هنوز ندیدم فعلا دارم لاست میبینم اگه ندیدی حتما ببین

ممنون شما هم همینطور
دوست دارم ببینم ولی الانشم تا دیروقت فیلو میبینیم و صبحها با جون کندن میام سرکار ار الانم چشمام در حال بسته شدنه

سحر دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ق.ظ http://sf22761.blogsky.com

آخیششششششششش دلم واشد یه مطلب نوشتی
آخه عزیزم جونم آدم میره رستوران با خودش لقمه نون پنیر می بره؟؟؟ اشاره به بردن مادرشوهر و خواهرشوهر با خودت به شمال!!!!
امیدوارم امسالت اینقدر توپ باشه که هر وقت مطلب میذاری از اول تا آخرش بنویسی خدا رو شکر

لطف داریییییییییییییییییی
خالم اینا خیلی اصرار کرده بودن اینا بنده خدا ها خیلی وقت بود مسافرت نرفته بودن
با مامان بابای منم چند بار رفته بودیم گفتیم اینبار با هم بریم
ممنون و امیدوارم

▪•●اســـــمارتیـــــــــس●•▪ دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ http://www.rahaaa.blogsky.com

سال نوت مبارک خانومی
امیدوارم همیشه خوش باشی

ممنون
همچنین برای شما

کتایون دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://www.yare-man.blogfa.com

سلام خوبی خانومی
من بازم اپ کردم. دوست داشتی بیا

جوجوک چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ب.ظ http://arteen.mihanblog.com/

چه نوروز خوبی
فقط تا ۴ صبح بیدار موندنش برای من که یک کار خیلی سخته
خیلی همت داری بابا
همت مضاعف ؛-)
عزیزکم! چه جوری نشد عکسها را ببینی؟
مگه پسورد نداری؟

آخه فیلمش خیلی جذابه آدم زمان رو نمی فهمه

ممنون از پسورد

یکی مثل تو! جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.arame6.blogfa.com

سلام وبلاگ زیبا و مفید ی داری خسته نباشی[گل]خوشحال می شم با وبلاگ شما در تعامل باشم[خونسرد]پس به من هم سری بزن[قلب]

مرسی
حتما سر میزنم

دایی جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ

صدقه بده . هر روز که برات روز خوبی بود ، در پایان روز صدقه یادت نره . حتی اگر به اندازه یک نان باشه . پیامش اینه که خدایا ممنونم . و دوست دارم همه شاد باشند . پس به اندازه توانایی ام دیگران را شاد می کنم .

ممنون از راهنماییتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد