خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

2 تا خبر خوب و یک حس خوب

امروز از صبح 2 تا خبر خوب بهم رسیده و یک حس خوب هم بهم منتقل شده.  

اول از حس خوب بگم. 

صبح همسرم زنگ زد و گفت روبروی در دانشگاه تهران تو خیابونی واستاده که روبروی کلاس کنکور من بود و اون برای اولین بار برای دیدن من اومده بود اونجا و پشت میله ها واستاده بود تا منو ببینه و منم بعد از اینکه از کلاس اومدم بیرون شوکه شدم که اون اونجا چی کا میکنه؟

از پشت میله ها با هم حرف زدیم و گفت که اگه میشه واستام تا اون بره و از در بالایی بیاد بیرون. منم ته دلم ذوق زده شده بودم ولی ظاهرم رو ناراحت نشون دادم که چرا اومدی اینجا مگه کاری داشتی !!

اونم طفلک کلی دویده بود تا از در بیاد بیرون و کلی هم پایینی دویده بود تا به من برسه بعدم گفت کار داشت اتفاقی دیدمتون !!

گفتم من باید کتاب بگیرم که گفت اگر میشه با هم بریم و تا خونه هم با هم رفتیم و فقط خیابون پایینی از هم جدا شدیم تا کسی ما

رو نبینه چون ما همسایه بودیم.

این استارت دیدنامون شد.البته شبش من از ترس که نکنه کسی ما رو دیده باشه پیش دستی کردم و به بابا اینا گفتم تو راه امروز پسر آقای فلانی رو دیدم و چون مسیرمون یکی بود با هم اومدیم.

بابا هم گفت خیلی کار بدی کردی و ....... ولی این کار همچنان ادامه پیدا کرد.

یادمه اولین روزی که اون ماشین کوچیک و خوشگل رو خرید اومد دم کلاس دنبالم که تو خیابون ماشین داغ رد و جیی نگه داشت تا آب بیاره و منم تو ماشی نشسته بودم که دیدم بابام با ماشین از کنارم رد شدو وای مردمو زنده شده.

واقعا چه روزای خوبی بود یادش به خیر.  

دومین خبر خوب:  

اینکه همسری من اگر خدا بخواد کارش داره روی روالی میفته و همکاریهای خوبی رو شروع کرده و امیدوارم موفق بشه و

نتیجه تلاش و پشتکارش رو هر چی زودتر ببینه.  

سومین خبر خوب :  

اینکه یکی از دادگاههایی که بابا درگیرش بود و 2 سال بود خون به جیگر ما شده بود امروز رای نهایی رو صادر کرد و شاکی هم تا دیروز فرصت اعتراض داشت که اعتراض نکرده بود و حمکم به نفع بابا با شرایط خیلی خوب صادر شد.

خدایا ممنونم ازت.

واقعا صبر لازه تا نتیجه دلخواه بدست بیاد و که این مدت زمان رو هرچقدر سخت و کشنده بشه تحمل کرد.

امروز بعد از این روزای سخت هم کار همیرم روال خوبی پیدا کرد هم کار بابا

خدایا بازم شکرت

نظرات 7 + ارسال نظر
صحرا چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ب.ظ http://sahra87.persianblog.ir

تو اون دو تا پست قبل وبلاگت اسکرول بارش پایین نمی رفت . هنوز هم همینطوره . نمی تونم نصفه پایینی پست روب خونم . در هر صورت خوشحالم که بهتری

نمی دونم چرا !!!!!
مرسی عزیزم

نهال چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

آرزوی موفقیت میکنم برای خودت و همسریت

ممنون عزیزم

سحربانو چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

خیلی خوشحالم که الآن این همه خوشحالی عزیزم:)

ممنون عزیزم

مهربان شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ب.ظ http://http:/www.mehraban59.blogfa.com/

سلام خانومی
خدا رو صد هزار مرتبه شکر امیدوارم هر روز زندگیت پر باشه از این خبرها و روزهای خوش انشالله
امید فقط به خدا باشه خیلی زود نتیجه میگیری اون ناامیدت نمیکنه

خانم بزرگ یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

خوشحالم حالت خوبه اینجاش هم درست مثل منی خب چه می شه کرد زندگیه دیگه

روناک یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ http://www.ronak88.persianblog.ir

خداروشکر که مشکل بابات داره حل میشه

مرسسی عزیزم

شیرین چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ http://lionqueen.blogsky.com

خدا رو شکر. دیگه وقتش بود که خبرای خوش بهت برسه . ان شالله از این بعد همه اش خوشی باشه و سلامتی

آره امیدوارم که بعد از این ۳ سال مشکلات کمتر هم بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد