خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

خانومی و قوقول

روزمرگیهای زندگی قشنگ ما

دیروز من

دیروز تو شرکت آمپول هپاتیت زدیم و دیشب دردی نداشتم ولی از صبح دستم درد گرفته.

دیروز قوقول خیلی کار داشت و حسابی درگیر بود و الهی بمیرم روز خیلی پرکاری رو گزروند و بهش گفتم امروز نرو فوتبال ولی گفت نه برای روحیم خوبه.

همش هفته ای 1 باره اونم نرم بدنم خموده میشم.

منم ساعت 5 از شرکت اومدم بیرون و اول رفتم بوستان.ی دوری زدم و پول گرفتم و رفتم شهروند برای خرید.

یک بسته مرغ و گوشت و ژله و .... خریدم و بعدش دوباره رفتم همون مغازه ترشیجات و یک ظرف دیگه از همون مخلوط

آلو و.... رو گرفتم و با یک نوع ترشی جدید لبنانی که تست کردم خوشمزه بود و زیادم تند نبود.

رسیدم خونه ساعت 7 بود و یک کم حالت تهوع داشتم ولی اهمیت ندادم و اول رفتم مرغا رو شستم و چند تا تیکه برای شام گذاشتم بپزه.برنج هم گذاشتم ( چون من نهار نمی برم شام رو معمولا برنج میزارم ).

سالاد هم درست کردم و گوشتها رو هم بسته بندی کردم و با بقیه مرغها جا به جا کردم.میز شام رو هم آماده گذاشتم و رفتم یک کم دراز کشیدم.

سلعت هشت و نیم قوقول زنگ زد که من الان رسیدم دم در خونه ولی یادم افتاد لپ تاپ و کیفمو جا گذاشتم دارم بر میگردم خدا کنه تعطیل نکرده باشن.وایییییییییییییییی خیلی ترسیدم گفتم بدبخت نشیم حالا گم گو گور بشه لپ تاپ با کلی اطلاعات که به اندازه خود لپ تاپ ارزش داره. خدا رو شکر به موقع رسید و داشتن درو می بستن و ایشون هم گفت وای فردا باید ماموریت برم و...خلاصه رفته بود تو.

بعدم چون آقا بهش اجازه داده بود بره تو برای تشکر چون تقریبا مسیرش میخورده برده بود رسونده بودش و خلاصه نه و ربع رسید.

رنگ و روش کلی پریده بود تازه میگفت قلبم از صبح درد میکنه.

رفت یک دوش گرفت و اومد و شام خوردیم و هر کاری کردم نیومد بریم دکتر.تا صبح از نگرانی پا میشدم هی میگفتم حالت خوبه ؟ الهی عزیزم اونم میگفت آخ خواب بودم آره خوبم بخواب.

خلاصه صبح هم درد داشت ولی چون اون قسمت رو که فشار میدیم درد میگیره و با خنده و ... هم درد میگیره فکر کنم کوفته شده به مامان هم زنگ زدم میگه نه درد قلب این طوری نیست.

البته این مدت خیلی خسته شده و من میدونم خیلی فشار و استرس روشه.

ای خدا تو کارش موفق باشه خدا جون خودت میبینی که از 24 ساعت شاید بگم 5-6 ساعت می خوابه همش دنبال کارشه.

عزیزم امیدوارم زودتر نتیجه تلاشت رو ببینی و بدون منم همیشه پشتتم تا موفقیت کامل.

پینوشت:

دستور غذا با میگو:

پیاز و سیر و سرخ میکنیم . رب رو هم اضافه و سرخ میکنیم.دو تا گوجه فرنگی هم رنده میکنیم و تفتش میدیم.بعدش یک دونه آب مرغ یا گوشت الیت یا گالینا بلانکا ) رو توی یک لیوان آب حل میکنیم و بهش اضافه میکنیم. بعد چند تا تیکه برگه بو رو ریز میکنیم و بهش اضافه میکنیم و میگوها رو میریزیم توش و نمک و فلفل قرمز هم اضافه میکنیم و تقریبا نیم ساعت میزاریم بپزه طوریکه آبش یک کم غلیظ بشه.

بعد هم میشه مثل خورشت کنار برنج گذاشت و هم لا به لای برنج داد و برنج دم کرد که به پیشنهاد همسر بنده کنار برنج باشه بهتره

خوراکی خوشمزه

دیروز که قوقول اومد دنبالم، اول رفتیم چشم پزشکی برای چشم قوقول .

بعدش رفتیم خرید و برای شام هم یک غذا که دستورش رو توی یک سایتی دیده بودم در نظر گرفتم که موادش رو بخریم.

بنابراین رفتیم و میگو و یک مقدار مواد لازم گرفتیم و برگشتیم.

به نظر خودم که غذای خیلی خوشمزه ای شد فقط قوقول میگفت کاش بجای اینکه با پلو مخلوط بشه، موادش رو جدا میذاشتی تا مثل خورشت با برنج بخوریم.

البته این کارم میکردم بد نبود چون موادش به شدت خوشمزه شده بود.

روز قبلش هم با هم رفته بودیم بوستان یک کم خرید کنیم.اونجا یک مغازه هست که انواع ترشی و مربا و لواشک و آلوچه و..... خونگی دارن و میفروشن و از اونجا که منم عاشق این چیزام یک ظرف از ظرف مخلوتش که شامل انواع آلو و البالو و آناناس و انار و...... بود و سس خیلی خوشمزه ولی در حد مرگ ترشی داشت رو با یک نوع لواشک که اونم توی یک حالت سس مانند بود گرفتم. واییییییییییی هنوز تموم نشده ولی تمام دندونای من حسا س و کند شده. عالی بود.

در ضمن این هوا هم خیلی سرد شده و این همسر من باز هم سینوزیتاش به شدت درد گرفته و پریشب اصلا نخوابید و همش تا صبح میگفت سرم درد میکنه و منم خیلی ناراحت بودم و خدا رو شکر امروز بهتره ولی ما تا آخر فصل سرما این مشکل رد داریم.

برای تولد قوقول هم یک فکرایی کردم که فعلا به دلایل امنیتی اینجا نمیتونم بگم.

البته تو فکر پول مورد نظر بودم که خدا رو شکر داره جور میشه. 

به فکر بابام. لطفا براش دعا کنید تا کارش درست بشه. هر چند همه ازم میپرسن جریان چیه ولی خوب راستش نمیتونم زیاد بازش کنم فقط براش دعا کنید.

ممنون از لطف همگیتون